مرد تنها

مرد تنها

مرد تنها

مرد تنها

فصل کیدیدیک آغاز شده است


فصل کیدیدیک آغاز شده است. در روز شنبه، هری بعد از هفته ها تمرین در اولین بازی خود را انجام می دهد: گریفیندور در مقابل Slytherin. اگر گریفیندور برنده شود، آنها در مسابقات قهرمانی خانه به مقام دوم می روند.

هری به سختی کسی را دیده بود، زیرا چوب تصمیم گرفت که، به عنوان اسرار مخفی خود، هری باید نگه داشته شود، به خوبی، راز. اما خبرهایی که او در بازی Seeker بازی کرده بود به نحوی نشت کرده بود و هری نمی دانست که بدتر است - مردم به او می گویند او می تواند درخشان و یا مردم به او گفت که آنها در حال اجرا در اطراف زیر او نگه داشتن تشک.

واقعا خوش شانس بود که هری در حال حاضر هرمیون را دوست داشت. او نمی دانست چگونه از طریق تمام تکالیفش بدون او به دست می آمد، و با تمام اقدامات Quidditch که در آخرین لحظه انجام می شد، چوب آنها را انجام می داد. او همچنین از طریق قرون وسطی کیدیدچ را قرض داد، که بسیار خواندنی بود.



هری متوجه شد که هفتصد روش تخریب کوییدیچ وجود دارد و همه آنها در طول بازی جام جهانی در 1473 اتفاق افتاده است؛ که جستجوگران معمولا کوچکترین و سریعترین بازیکنان بودند و به نظر می رسید که حوادث جدی کادیده به آنها برسد؛ این که اگرچه مردم به ندرت در کیدیدچ جان سپردند، داوران بعدها ماهها بعد در صحرای صحرار از بین رفتند.

هرمیون در مورد شکستن قوانین کمی آرام تر شده بود چون هری و رون او را از تله کوه نجات دادند و برای او بسیار خوشایند بود. روز قبل از اولین بار کریستین هری اولین بازی خود را در حیاط انجماد انجام داد و او را به آتش سوزی آبی روشن تبدیل کرد که می توانست در یک شیشه جارو برقی حمل شود. آنها پشت سرشان ایستاده بودند، گرم می شدند، زمانی که اسنیپ از حیاط عبور کرد. هری متوجه شد که اسنیپ لنگ می زند. هری، رون و هرمیون برای جلوگیری از آتش سوزی از نظر دید نزدیک شدند. آنها مطمئن بودند که مجاز نیستند. متاسفانه، چیزی درباره چشمانداز آنها چشمهای اسنیپ را گرفت. او مرده است او آتش را ندیده بود اما به نظر می رسید به دنبال یک دلیل برای گفتن آنها به هر حال.

"پاتر چه خبر است؟"

کوییدیچ از طریق قرون وسطی بود. هری به او نشان داد.

اهمیت اسناد

بر اساس مصوبه دولت همه دستگاه‌ها موظف هستند که ثبت اسناد الکترونیک داشته باشند. دستگاه‌های دولتی باید کلیه اسناد تولیدی روزانه خود را طبقه بندی و رده‌بندی کنند و اسناد مهم را نگه‌ دارند و به صورت دیجیتال در اختیار عموم قرار دهند. ۸۰۰ برگ سند در رابطه با بحث آب در مرکز اصفهان قرار دارد، جمع‌آوری این اسناد نیازمند حمایت دستگاه‌های مختلفی مانند شهرداری، شورای شهر و استانداری است.

وی افزود: مدیریت استان باید به سمتی رود که دستگاه‌ها را نسبت به اسناد حساس کند. دستگاه‌هایی که متولی تصمیم‌گیری‌های حساس هستند باید اهمیت اسناد را بدانند. امروز به این نتیجه رسیدیم که همه اسناد باید دیجیتال شود اما در آغاز راه هستیم و این راه همت همه دستگاه‌ها را می‌طلبد.

اوه، نخود مغز!


"اوه، نخود مغز!" رون از طرف دیگر اتاق محکم زد و یک لوله فلزی روی آن ریخت. ترول حتی متوجه نشد که لوله به شانه اش برسد، اما آن را صدای زنگ زد و دوباره به حالت تعلیق درآمده، چرخش زخمش را به سمت ران عوض کرد، و زمان هری را به اطراف حرکت داد.

هری، در تلاش بود تا او را به طرف درب بکشد، اما هیکل نمی توانست حرکت کند، هنوز در برابر دیوار بود، دهانش را با ترور باز کرد.

به نظر می رسید که فریاد و تکان دادن ترول برسرک رانندگی می کردند. دوباره سر و صدا کرد و شروع به سمت رون کرد، نزدیکترین بود و هیچ راهی برای فرار نداشت.

هری سپس چیزی را که بسیار شجاع و بسیار احمقانه بود انجام داد: او پرش بزرگی انجام داد و توانست دستهای خود را در اطراف گردن ترول از پشت بکشد. ترول نمیتوانست احساس کند هری در آنجا آویزان است، اما حتی یک ترول متوجه خواهد شد که شما چوب کمتری از چوب خود را تا بینی خود قرار داده اید، و گرز هری هنوز هم در دست او بود، زمانی که او پرید - آن را به طور مستقیم یکی از سوراخ بینی ترول.

هری با چنگ زدن با درد، ترول پیچ خورده و باشگاه خود را از بین می برد، با هری برای زندگی عزیزم چسبیده است؛ هر ثانیه، ترول می خواهد او را خراب کردن و یا گرفتن او را به یک ضربه وحشتناک با باشگاه.

هرمیون به ناامیدی به زمین افتاد؛ ران از گرز خود بیرون زد - نمی دانست چه اتفاقی افتاده است. او شنید که گریه می کند که اولین طلسم است که به سرش آمد: "Wingardium Leviosa!"

این باشگاه ناگهان ناگهان از دست ترول خارج شد، بلند شد، بالا به هوا، به آرامی به آرامی حرکت کرد و با سر و صدای مزاحم افتاد. ترول در محل ظاهر شد و سپس در چهره اش افتاد و با سر و صدا که کل اتاق را لرزاند.

هری به پا افتاد او تکان داد و از نفس کشید. ران در آنجا ایستاده بود و جیغش هنوز بلند شده بود و به آنچه که انجام داده بود نگاه می کرد.

هرمیون اولین کسی بود که صحبت کرد.

"آیا مرده است؟"

هری گفت: "من فکر نمی کنم،" من فکر می کنم آن را فقط از دست داده اید. "

او خم شد و جگر خود را از بینی ترول گرفت. این در چیدمانی خاکستری شبیه به خاکستری پوشیده شده بود.

"Urgh - ترول boogers."

او آن را در شلوار troll پاک کرد.

افتتاحیه ساختمان جدید سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران

مراسم افتتاحیه ساختمان جدید سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران منطقه مرکزی کشور (اصفهان) امروز شنبه 28 اردیبهشت‌ماه با حضور اشرف بروجردی مشاور رئیس جمهوری و رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، در ملک شهر اصفهان برگزار شد.

بروجردی در این مراسم گفت: همه دستگاه‌های متولی فرهنگی باید اهمیت اسناد را بدانند. همه اسناد باید دیجیتال شود و این، همت و تلاش همه دستگاه‌ها در استان‌ها را می‌طلبد.

دارالامان

در گذشته بسیاری از مناطق ایران با عناوین خاصی شناخته می‌شدند. به عنوان مثال به تهران «دارالخلافه»، به یزد «دارالعباده» و به کاشان «دارالمومنین» می‌گفتند. کرمان نیز به «دارالامان» معروف بود. این نام نشان می‌داد که یعنی هرکسی که به کرمان بیاید در امن و امان است. جالب است که ما از دوران ساسانی روایت‌هایی داریم که قدرتمندانی وجود داشتند که دوره اوج قدرتشان را در نقاط دیگر سپری کردند، اما در دوران ضعف و در ماندگی خود به کرمان آمدند. مشهورترین مثال در این باره، فرار لطفعلی‌خان زند به کرمان پس از جنگ‌های خود با آقامحمد خان قاجار است. البته کرمان هم به لطفعلی خان پناه داد و از او حمایت کرد. آقامحمدخان نیز کرمان را محاصره کرد و پس از گشودن آن دستور به قتل عام و درآوردن چشمان مردم داد. پس از جنایت‌های خود نیز به عاملی که در کرمان از طرف خود گذاشت دستور داد که کرمان نباید آباد شود. آقاخان محلاتی نیز مدتی حاکم کرمان بود.