مرد تنها

مرد تنها

مرد تنها

مرد تنها

بیا عقب، پسر!


"بیا عقب، پسر!" فریاد زد: اما ناییل درست مثل یک چوب پنبه ای از یک بطری - دوازده فوت - بیست پایی بالا رفت. هری دید که چهره ی ترسناکش را پایین می اندازد و زمین را سقوط می دهد، او را گاز گرفت، به سمت پایین جارو کشید و -

WHAM - یک تپه و تند و زننده و نیویل چمن چیده شده در چمن در یک پشته. شمعدان او هنوز هم بالا و بالاتر بالا میرفت و شروع به حرکت به سمت جنگل ممنوعه و بیرون از چشم کرد.

خانم هاوچ بیش از نوایل خم شد، چهره اش به صورت سفید به اندازه او.

هری، "مچ دست شکسته"، شنیده بود. "بیا، پسر - درست است، تا شما می توانید."

او به بقیه کلاس تبدیل شده است.

"هیچکسی از شما در حال حرکت نیست، در حالی که من این پسر را به بالین بیمارستان می بردم! شما قبل از اینکه بتوانید "کوییدیچ" را بگوئید، آنها را از جیب خود بیرون می آورید یا از هوگوارتز خارج می شوید. بیا عزیز.

نویل، چهره اش را به صورت پاره کرد، مچ دستش را گرفت و با خانم هاوچ ملاقات کرد، که دستش را در اطراف او گذاشت.

زودتر از صدای زنگی از مالفوی به خنده خیره شد.

"آیا چهره اش را دیدید، توده بزرگ؟"

سلیترینهای دیگر به پیوستن به

"متوقف کردن، مالفوی،" خرچنگ پارتی پاتلی.

پانسی پارکینسون، یک دختر اسلیترین مشکوک، گفت: "اوه، چسبیده به لانگبوتوم؟" "هرگز تصور نکردی که شما چرت و پرت های کوچک چربی بخری، پارتی."

مالفوی گفت: "نگاه کن!" به سمت جلو حرکت کرد و چیزی را از چمن بیرون کشید. "این دقیقا همان چیزی است که لانگبوتم به او فرستاده است."

Rememball در خورشید درخشش داشت و آن را بالا برد.

هری بی سر و صدا گفت: "اینجا مالفوی را بده." همه به صحبت کردن ادامه دادند.

مالفوی لبخند زد.

"من فکر می کنم آن را جایی برای Longbottom ترک برای پیدا کردن - چگونه در مورد - یک درخت؟"

"هری را اینجا بیاور!" هری فریاد زد: اما مالفوی بر روی جارو برقی اش افتاد و برداشت. او دروغ نمی گفت، می توانست به خوبی پرواز کند. سطح آبشاری با بالاترین شاخه های بلوط که او نامیده است، "بیا و آن را دریافت، پاتر!"

هری گنجشک را گرفت.

هرمیون گرنجر فریاد زد: "نه!" "خانم هاوچ به ما گفت که نباید حرکت کرد - شما همه ما را به دردسر می اندازید."

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.